
گفتمانی نو در حوزه رهبری-بحث مقدماتی
گفتمانی نو در حوزه رهبری-بحث مقدماتی
بارها گفته و نوشته ام که رهبری، ضرورت اصلاح دنیای بهم ریخته و تاریک و پر از نابسامانی امروز ما و امری حیاتی بخصوص در زمینه گفت و گوهای ما یعنی در حوزه سازمان و کسب و کار است. به علاوه بارها گفته ام و نوشته ام که بخصوص در سطح عالی رهبری، ضرورت بازگشت به خویشتن و بازنگری و آغاز از خود، زیربنای آن است. اخیرا با گفتمانی متفاوت آشنا شده ام و چند سالی است مشغول مطالعه حول آن هستم و امروز که احساس می کنم به سطح قابل قبولی رسیده ام، به خود اجازه داده ام که برداشتهایم را به نگارش درآورم تا آموزه هایم را با شما نیز به اشتراک بگذارم و شما را هم به آشنایی و مطالعه و یادگیری آن دعوت نمایم. این گفتمان، اُنتولوژیک یا هستی شناسانه است و بر دیدگاه های فلاسفه برجسته ای سوار است و از سوی فردی ارائه می شود که خود فعال جدی عرصه و کسب و کار و از تصمیم سازان سرمایه گذاری بر کسب و کارهای نو یا همان ایده های استارت آپی در یکی از کشورهای توسعه یافته جهان است. او سابقه مطالعات علوم انسانی را به صورت جدی و عمیق دارد و یافته هایش نیز نه فقط نظری، بلکه مبتنی بر داده هایی مبسوط و گشترده است. ایرانی الاصل بودنش افتخاری است برای همه ما.
یک گفتمان متفاوت، اما اساسا گفتمان چیست؟
بنا دارم در طی سلسله مقالاتی شما عزیزان را به نگاهی متفاوت به مقوله رهبری و ضرورت بازگشت به خویشتن برای رهبری واقعی، چه بر خود، چه بر گروه و چه بر نهاد و حتی بزرگتر دعوت کنم. برای اینکه به بحث وارد شویم، لازم است در ابتدا برخی مفاهیم را توضیح دهم و با هم در مورد تعاریف آنها هماهنگ شویم و سپس به بحث اصلی ورود کنیم.
ابتدا اجازه دهید با واژه گفتمان یا Discourse آشنا شویم. گفتمان مفهومی پیچیده است که در حوزههای مختلف (زبانشناسی، فلسفه، علوم اجتماعی، مطالعات فرهنگی و…) معانی گوناگونی یافته است، اما میتوان آن را به زبان ساده و مستند اینگونه معرفی کرد:
گفتمان یعنی شیوهای خاص از حرفزدن، فکرکردن و نوشتن دربارهی یک موضوع، که در یک زمان و مکان خاص رواج دارد و روی درک ما از آن موضوع اثر میگذارد.
به زبان سادهتر: گفتمان یعنی وقتی جامعه دربارهی یک موضوع خاص – مثلاً «سلامت»، «زن»، «قدرت»، «فقر» یا «موفقیت» – به شکلی خاص و هماهنگ حرف میزند و فکر میکند، طوری که انگار این حرفها، تنها واقعیت موجود درباره آن موضوع هستند.
اجازه بدهید از دو متفکر برجسته و شهیر هم نقل کنم:

میشل فوکو (Michel Foucault) – فیلسوف و نظریهپرداز فرانسوی:
«گفتمانها، راههایی هستند که از طریق آنها، دانش در جامعه شکل میگیرد. آنها نه فقط بازتاب جهان، بلکه سازندهی آن هستند.»
به زبان ساده: فوکو میگوید گفتمان فقط حرف زدن دربارهی یک چیز نیست؛ بلکه گفتمانها تعیین میکنند ما دربارهی چه چیزی میتوانیم حرف بزنیم و چه چیزهایی را اصلاً نمیبینیم.
نورمن فرکلاف (Norman Fairclough) – زبانشناس اجتماعی:
«گفتمان یعنی استفادهی زبان برای ساختن جهان اجتماعی، از جمله روابط، هویتها و نظامهای ارزشی.»
به زبان ساده: فرکلاف معتقد است که زبان فقط ابزار انتقال پیام نیست، بلکه با زبان، ما جامعه و ارزشها و روابط را میسازیم. یعنی گفتمانها نقش فعال در شکل دادن به جهان دارند. اگر به این جمله عمیقا دقت کنید متوجه خواهید شد که شناختن و فهم گفتمان غالب در هر کانتکست یا زمینه ای از جمله خانواده، جامعه، سازمان و ... بسیار مهم است. چرا که در غیر این صورت، ناخودآگاهانه تقابل گفتمانها می تواند حداقل زمینه تعارضات جدی را فراهم آورد. ولو از سایر عواقبش عبور کنیم. فرض کنید در دههی ۱۳۵۰، کسی چاق باشد، ممکن است بگویند: "خوشتیپ و باکلاس است". اما امروزه ممکن است همان فرد را ناسالم یا بیتحرک بدانند. این تغییر نگرش، نتیجهی تغییر گفتمان دربارهی بدن و سلامتی در جامعه است. مشابه دیگری که مستند بر مکتوبات و اسناد است مربوط به دوره ناصری است. تعریف و گفتمان غالب بر زیبایی زنانه را می توانید در عکسهای حرمسرای ناصری دنبال کنید حال آنکه آن تعریف قطعا امروز در جامعه ایرانی جایگاهی ندارد، دست کم تا جاییکه بنده در جریانم.
گفتمانها ذهن ما را شکل میدهند، حتی اگر متوجهشان نباشیم.
گفتمان یا پارادایم؟
سوال دیگری که ممکن است مطرح شود این است که گفتمان چه تفاوتی با پارادایم دارد؟
درحالی که این دو مفهوم با اینکه شباهتهایی دارند، اما تفاوتهای مهم و دقیقی هم دارند. بیایید ابتدا به زبان ساده، تفاوت آنها را بررسی کنیم:
ویژگی | گفتمان (Discourse) | پارادایم (Paradigm) |
---|---|---|
تعریف ساده | نحوهی صحبتکردن، فکرکردن و نوشتن دربارهی یک موضوع خاص در یک زمان خاص | الگویی کلی برای دیدن و فهمیدن جهان در یک علم یا حوزه خاص |
کارکرد | ساختن معنا و جهت دادن به فکرها و حرفهای مردم | تعیین چارچوب تفکر و پژوهش در یک حوزه علمی |
منبع تاثیر | زبان، قدرت، فرهنگ، ایدئولوژی | علم، شواهد، نظریهها، روششناسی |
نقطه تمرکز | جامعه و روابط قدرت | علم و نحوهی شناخت حقیقت |
مثال | گفتمان توسعه، گفتمان زنانه، گفتمان امنیت | پارادایم نیوتونی، پارادایم داروینی، پارادایم کوانتومی |
توماس کوهن (Thomas Kuhn) – فیزیکدان و فیلسوف علم، کسی که واژهی «پارادایم» را در معنای امروزیاش رایج کرد: «پارادایم، مجموعهای از باورها، ارزشها، تکنیکها و نمونههای مسألهحلشده است که یک جامعه علمی آن را به عنوان چارچوب مشترک میپذیرد.» به زبان ساده: پارادایم مثل یک عینک علمی است که دانشمندان با آن به دنیا نگاه میکنند. وقتی پارادایم عوض شود (مثلاً از فیزیک نیوتنی به فیزیک کوانتومی)، همهچیز از زاویهای جدید دیده میشود.
پس اجازه بدهید اینطور توافق کنیم که گفتمان دربارهی معنا و قدرت در جامعه است، بیشتر در علوم انسانی و اجتماعی کاربرد دارد. پارادایم دربارهی شناخت علمی و تغییر دیدگاههای علمی است، بیشتر در فلسفهی علم و علوم طبیعی کاربرد دارد. گفتمان میتواند چندگانه و همزمان باشد، ولی پارادایمها معمولاً یکی هستند و تا زمان «انقلاب علمی» غالب میمانند.
آیا پارادایم مقدم بر گفتمان است؟
در نگاه سنتی و فلسفه علم توماس کوهن: بله، پارادایم مقدم است چون چارچوبی کلی است که پیشزمینههای معرفتی و مفهومی را فراهم میکند. بدون پارادایم، یک گفتمان منسجم شکل نمیگیرد.
اما فوکو و نظریهپردازان گفتمان: گفتمانها میتوانند خود زمینههای معرفتی (شامل پارادایمها) را ایجاد و تغییر دهند. گفتمانها قدرت دارند چارچوبهای تفکر را بازتعریف کنند. یعنی گفتمان و پارادایم رابطه متقابل و پیچیدهای دارند، نه صرفاً یکی مقدم بر دیگری.
پارادایم مثل نقشه کلی است که نشان میدهد چهچیزهایی در بازی شناختی و علمی ممکن و پذیرفتنی است.
گفتمان مثل زبان و گفتگوهای جاری است که روی این نقشه حرکت میکند، معنا میسازد و قواعد بازی را در عمل تعیین میکند.
در نتیجه، پارادایم میتواند باعث شکلگیری انواع گفتمانها شود، و در مقابل، گفتمانها میتوانند باعث تثبیت، تغییر یا حتی فروپاشی پارادایمها گردند.
ما می خواهیم درباره یک گفتمان صحبت کنیم. گفتمان های غالب بسیار مهم هستند و می شود ردپای گفتمان غالب در مدیریت و رهبری را هم شناسایی کرد. آنچه که بر اساس آن و به طور خلاصه، مدیر فرد دستور دهنده، کنترل کننده، غیرپاسخگو، تصمیم سازنده و امثالهم تلقی می شود. این دیدگاه یا گفتمان با آغاز مباحث انقلاب صنعتی، موضوع کارخانه و خطوط تولید شکل گرفت و چنان ریشه دواند و سینه به سینه منتقل شد که صدای سایز گفتمان ها کمتر به گوش می رسد. این گفتمان که می شود آن را در کلمه ریاست و رییس خلاصه کرد، به اندازه ای اثر منفی داشت که حتی رشته آکادمیک مدیریت، Administration خوانده می شود و Management تحت تاثیر این برداشت از آن گفتمان غالب، به قدری منفور بود کا تا زمان پیتر دراکر، از آن پرهیز می شد. کماکان هم اگر دقت کنید، MBA مخفف Master Of Business Administration است و کلمه مدیریت به کار برده نمی شود.
انتولوژی Ontology یا هستی شناسی
یکی از کلمات و مفاهیم پیچیده ای که در فهم این گفتمان نو ضرورت دارد که تعریف و تبیین شود، انتولوژی است. انتولوژی یعنی پاسخ دادن به این پرسش اساسی: «چه چیزی واقعاً وجود دارد؟»
به زبان ساده، انتولوژی شاخهای از فلسفه است که دربارهی چیستیِ وجود و انواع موجودات فکر میکند. اینکه چه چیزهایی واقعاً "هستند" و در جهان وجود دارند – و چه چیزهایی فقط ساختهی ذهن یا زبان یا جامعهاند.
مثال ساده:
- آیا "عدد" وجود دارد؟ یا فقط مفهومی ذهنیست؟
- آیا "کشور"، "شرکت"، "عشق" یا "روح" واقعاً وجود دارند یا ما آنها را اختراع کردهایم؟
- آیا فقط چیزهای فیزیکی (مانند سنگ، درخت، بدن) واقعاً وجود دارند؟
ارسطو Aristotle، به عنوان یکی از پیشگامان یا حتی بنیانگذار این نوع از شناخت آن را این طور تعریف می کند: «علم هستی، علم به آنچه هست، به مثابه آنچه هست.» بررسی خود وجودِ هر موجود و نه صرفا پرداختن به موجود.
مارتین هایدگر Martin Heidegger فیلسوف شهیر آلمانی می گوید: «سؤال اساسی فلسفه این است: چرا به جای هیچ، چیزی هست؟». هایدگر میگوید انتولوژی نه فقط دربارهی اشیای موجود، بلکه دربارهی معنای هستی (Being) است – چیزی که در زندگی روزمره معمولاً از آن غفلت میکنیم. نگاه مارتین هایدگر به «هستی» یکی از پیچیدهترین اما مهمترین نگرشها در فلسفهی قرن بیستم است.
هایدگر میگوید: ما مدام دربارهی چیزهایی که «هستند» حرف میزنیم (مثلاً: درخت هست، انسان هست، ماشین هست)، اما هیچوقت از خودِ هستی نمیپرسیم.مثل اینکه همه دربارهی نور حرف بزنند، اما هیچکس نپرسد خودِ "روشنایی" چیست!

هایدگر میگوید: بزرگترین غفلت بشر این است که فراموش کرده از خودِ «بودن» (Being) بپرسد.
فرق بین «موجود» و «هستی»
- موجود (Being-thing): یعنی هر چیزی که وجود دارد — درخت، سنگ، انسان، عدد.
- هستی (Being itself): یعنی «خودِ بودن» یا «امکان وجود داشتن» برای هر موجود.
مثال ساده:
فرض کنید همه دربارهی کتابهای مختلف حرف میزنند، اما هیچکس دربارهی "خودِ نوشتن" یا "امکان کتابداشتن" فکر نمیکند.
هایدگر میخواهد ذهن ما را به این امکان بنیادین برگرداند: اینکه اصلاً چرا چیزی هست، نه اینکه چرا این یا آن چیز هست.
دازاین (Dasein): انسان بهعنوان پرسشگر هستی
هایدگر نام خاصی برای انسان انتخاب میکند: دازاین، یعنی «بودن-در-جهان».
دازاین تنها موجودیست که میداند هست، و میتواند دربارهی بودن خود و دیگران سؤال کند.
انسان در فلسفهی هایدگر یک «موجود فکری» نیست، بلکه «موجودیست که در جهان زندگی میکند، دغدغه دارد، و مرگ را میشناسد.» هایدگر میگوید ما بیشتر زندگیمان را در حال «سرگرم بودن» با چیزهای روزمره میگذرانیم و از هستی خودمان غافلیم.
اما وقتی با مرگ روبرو میشویم، متوجه میشویم که هستی ما محدود و شخصی است. این آگاهی میتواند ما را به سمت یک زندگی «اصیل» ببرد، یعنی زندگیای که از خودِ ما برآمده، نه تقلیدی از دیگران. ما انسانها دائم درگیر کارها و چیزهای دنیا هستیم، اما فراموش کردهایم از مهمترین سؤال بپرسیم: اصلاً چرا چیزی هست، بهجای اینکه هیچچیز نباشد؟
اگر به هستی خودمان و هستی جهان آگاه شویم، میتوانیم اصیلتر و بیدارتر زندگی کنیم.
اما کلمات دیگری را هم ممکن است شنیده یا خوانده باشید یا پس از این با آنها مواجه شوید که با هستی شناسی یا هستی شناسانه متفاوتند:
1-هستیشناسی (Ontology)
- پرسش: «چه چیزهایی واقعاً وجود دارند؟»
- مثال: آیا "روح"، "عدد"، یا "نظام سرمایهداری" واقعاً وجود دارند یا نه؟
- تمرکز بر "بودن" (Being)
- چهرهها: ارسطو، هایدگر، کواین، گریوبر (در AI)
2- معرفتشناسی (Epistemology)
- پرسش: «ما از کجا میدانیم چیزی واقعیست؟ معیار صدق چیست؟»
- مثال: آیا میتوانیم مطمئن باشیم جهان بیرونی وجود دارد؟ یا فقط تجربهی ذهنی ماست؟
- تمرکز بر "دانستن" (Knowing)
- چهرهها: دکارت، هیوم، کانت، کارل پوپر
3-پدیدارشناسی (Phenomenology)
- پرسش: «اشیا چطور در ذهن و آگاهی ما پدیدار میشوند؟»
- مثال: وقتی یک درخت میبینم، دقیقاً چه چیزی در ذهن من رخ میدهد؟
- تمرکز بر "تجربهی زیستهی آگاهانه"
- چهرهها: هوسرل، هایدگر، مرلو-پونتی
پدیدارشناسی سعی نمیکند بگوید واقعیت چیست، بلکه میخواهد توصیف کند که ما چگونه آن را تجربه میکنیم.
4-روششناسی (Methodology)
- پرسش: «چگونه باید دربارهی یک پدیده تحقیق کنیم؟ با چه ابزارهایی؟»
- مثال: برای شناخت فقر در جامعه، آیا باید پرسشنامه بدهیم یا با مردم گفتوگو کنیم؟
- تمرکز بر ابزارهای کشف و شناخت
- قابل استفاده در علوم طبیعی، انسانی، اجتماعی
5-نگرش برساختگرایانه (Social Constructivism)
- پرسش: «آیا آنچه "واقعیت" میدانیم، حاصل ساختارهای اجتماعی و زبان نیست؟»
- مثال: مفاهیمی مثل "جنسیت"، "موفقیت"، "قانون" چطور در جامعه شکل گرفتهاند؟
- تمرکز بر اینکه واقعیت چگونه ساخته میشود، نه فقط اینکه چه هست
- چهرهها: فوکو، برگر و لاکمن، گافمن
مثال: فرض کنید میخواهیم به مفهوم «عشق» بپردازیم:
نگرش | نوع نگاه به عشق |
---|---|
هستی شناسانه | آیا عشق یک موجود واقعیست یا صرفاً مفهومی ذهنیست؟ |
معرفت شناسانه | ما از کجا میفهمیم که "عشق" وجود دارد؟ آیا احساسات ما قابل اعتمادند؟ |
پدیدارشناسانه | عشق چگونه در تجربهی آگاهانهی ما ظاهر میشود؟ چه احساسی دارد؟ |
روش شناسانه | برای پژوهش دربارهی عشق، باید مصاحبه کنیم؟ آزمایش کنیم؟ مشاهده کنیم؟ |
برساخت گرایانه | عشق چگونه در فرهنگ و رسانهها تعریف و بازتولید میشود؟ آیا چیزی به نام "عشق واقعی" وجود دارد؟ یا اجتماعیست؟ |
آنچه من در ادامه این سلسله مقالات با شما طرح خواهم کرد، معرفی یک گفتمان هستی شناسانه خواهد بود. امید که با این مقالات همراه بشوید و از مواجهه با آن، تفکر در خصوص آن و یادگیری اش لذت ببرید.
