
تحلیل انتقادی شکاف میان آموزش و اجرا در حوزه منابع انسانی ایران
از تورم دورههای آموزشی تا رکود توانمندیهای عملی
در دهه اخیر، آموزشهای منابع انسانی در ایران به یکی از پررونقترین بازارهای حرفهای تبدیل شده است؛ رشد چشمگیر مؤسسات آموزشی، دورههای متعدد MBA و DBA و کارگاههای تخصصی، ظاهراً بیانگر توجه جدی سازمانها به توسعه سرمایه انسانی است. بااینحال، بررسیهای میدانی و مطالعات اخیر در سازمانهای خصوصی و دانشبنیان نشان میدهد که علیرغم این فراوانی، فاصلهای عمیق میان دانش نظری منتقلشده در این دورهها و توان اجرایی مشهود در محیطهای کاری وجود دارد. این شکاف که در ادبیات بینالمللی با عنوان “Knowing–Doing Gap” (Pfeffer & Sutton, 2000) شناخته میشود، بهعنوان یکی از موانع کلیدی تبدیل آموزش به عملکرد واقعی مطرح است. در ایران، بخش قابلتوجهی از برنامههای آموزشی منابع انسانی بدون نیازسنجی دقیق، بومیسازی مؤثر، یا ارزیابی اثربخشی برگزار میشوند و در نتیجه، خروجی آنها بیشتر به گواهینامهسازی و رزومهمحوری محدود شده است. این وضعیت، ضرورت نقد ساختاری محتوای آموزشی، مدلهای ارزیابی و سازوکار انتقال یادگیری به عمل را برجسته میسازد؛ چراکه تنها از مسیر بازنگری علمی این چرخه میتوان از آموزشزدگی به توسعه واقعی مهارتهای سازمانی گذار کرد. از این رو نویسنده با توجه به ۲۴ سال تجربه اجرایی و ۱۵ ساله تجربه علمی و آموزشی مرتبط با حوزه بحث و بررسی اسناد و مدارک موجود بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۵ و تجربیات و شواهد در عمل در بیش از ۱۳ صنعت قصد دارد این تحلیل را در سه بخش اصلی ارائه دهد تا با این بررسی شاید بتوان نسبت به بهبود دورهها و آموزشهای منابع انسانی و پرورده تر شدن فعالان حوزه منابع انسانی دقت بیشتری عمل نمود. این سه بخش تحلیلی عبارتند از: ۱. ریشهیابی و تشریح شکاف: چرا این پدیده رخ میدهد؟ ۲. شواهد و آمارهای گویا: نگاهی به دادههای داخلی و بینالمللی. ۳. نقشه راه برای پر کردن شکاف: راهکارهای عملی برای سازمانها و متخصصان.
از تورم دورههای آموزشی تا رکود توانمندیهای عملی
(بر مبنای دادههای داخلی و روز بینالمللی ۲۰۱۹–۲۰۲۵)
مقدمه
در دهه اخیر، آموزشهای منابع انسانی در ایران به یکی از پررونقترین بازارهای حرفهای تبدیل شده است؛ رشد چشمگیر مؤسسات آموزشی، دورههای متعدد MBA و DBA و کارگاههای تخصصی، ظاهراً بیانگر توجه جدی سازمانها به توسعه سرمایه انسانی است. بااینحال، بررسیهای میدانی و مطالعات اخیر در سازمانهای خصوصی و دانشبنیان نشان میدهد که علیرغم این فراوانی، فاصلهای عمیق میان دانش نظری منتقلشده در این دورهها و توان اجرایی مشهود در محیطهای کاری وجود دارد. این شکاف که در ادبیات بینالمللی با عنوان “Knowing–Doing Gap” (Pfeffer & Sutton, 2000) شناخته میشود، بهعنوان یکی از موانع کلیدی تبدیل آموزش به عملکرد واقعی مطرح است. در ایران، بخش قابلتوجهی از برنامههای آموزشی منابع انسانی بدون نیازسنجی دقیق، بومیسازی مؤثر، یا ارزیابی اثربخشی برگزار میشوند و در نتیجه، خروجی آنها بیشتر به گواهینامهسازی و رزومهمحوری محدود شده است. این وضعیت، ضرورت نقد ساختاری محتوای آموزشی، مدلهای ارزیابی و سازوکار انتقال یادگیری به عمل را برجسته میسازد؛ چراکه تنها از مسیر بازنگری علمی این چرخه میتوان از آموزشزدگی به توسعهی واقعی مهارتهای سازمانی گذار کرد.
از این رو نویسنده با توجه به ۲۴ سال تجربه اجرایی و ۱۵ ساله تجربه علمی و آموزشی مرتبط با حوزه بحث، و بررسی اسناد و مدارک موجود بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۵ و تجربیات و شواهد در عمل در بیش از ۱۳ صنعت، قصد دارد این تحلیل را در سه بخش اصلی ارائه دهد تا با این بررسی شاید بتوان نسبت به بهبود دورهها و آموزشهای منابع انسانی و پرورده تر شدن فعالان حوزه منابع انسانی دقت بیشتری عمل نمود. این سه بخش تحلیلی عبارتند از:
۱. ریشهیابی و تشریح شکاف: چرا این پدیده رخ میدهد؟
۲. شواهد و آمارهای گویا: نگاهی به دادههای داخلی و بینالمللی.
۳. نقشه راه برای پر کردن شکاف: راهکارهای عملی برای سازمانها و متخصصان.
بخش ۱: ریشهیابی شکاف: علل بنیادی عدم اثربخشی آموزشهای منابع انسانی
افزایش چشمگیر دورههای آموزشی منابع انسانی در ایران، بهجای آنکه به ارتقای این حوزه منجر شود، در بسیاری از موارد به یک “صنعت آموزشزدگی” تبدیل شده است. شکاف عمیق میان محتوای این دورهها و توانایی عملی شرکتکنندگان پس از بازگشت به سازمان، از چندین عامل کلیدی نشأت میگیرد:
۱. محتوای تئوریک، وارداتی و غیربومی:
- مشکل: اکثر دورهها ترجمه یا کپیبرداری ناقص از مدلهای غربی (مانند مدلهای شایستگی، ارزیابی عملکرد، یا جانشینپروری) هستند، بدون آنکه این مدلها با ساختار فرهنگی، قوانین کار، و واقعیتهای اقتصادی سازمانهای ایرانی تطبیق داده شوند. برای مثال، آموزش تکنیکهای مصاحبه رفتاری بدون در نظر گرفتن ملاحظات فرهنگی در ارتباطات ایرانیان، عملاً ناکارآمد است. این ادعا بر اساس تئوری یادگیری موقعیتی از جین لیو و اتین ونگر که بیان میکند که یادگیری مؤثر زمانی رخ میدهد که در زمینه و بستر واقعی (Context) خود اتفاق بیفتد پشتیبانی میشود. جدا کردن محتوای آموزشی از محیط کار واقعی، دلیل اصلی شکست انتقال یادگیری است.
۲. تمرکز بر «دانستن» به جای «توانستن»:
- مشکل: سیستم آموزشی ما بهطور سنتی دانشمحور است. مدرسان بر انتقال تئوریها، تعاریف و مدلها تمرکز میکنند، اما شرکتکنندگان در محیطی امن برای تمرین، اشتباه کردن، و دریافت بازخورد قرار نمیگیرند. یک متخصص منابع انسانی ممکن است مدل (Hay) برای ارزیابی مشاغل را کاملاً “بداند”، اما در عمل نتواند یک شناسنامه شغلی استاندارد را تحلیل و امتیازدهی کند. از این ادعا نظر جفری ففر و رابرت ساتن در کتاب مشهور «شکاف دانستن و عمل» که به این موضوع میپردازند که سازمانها اغلب میدانند چه کاری باید انجام دهند، اما در اجرای آن ناتواناند پشتیبانی میکند. این شکاف در سطح فردی نیز پس از دورههای آموزشی خود را نشان میدهد.
۳. فقدان صلاحیت عملی نه لزوما علمی در مدرسان:
- مشکل: بسیاری از مدرسان، خودشان تجربه اجرایی عمیق و موفقی در سازمانهای واقعی ندارند. آنها انتقالدهندگان خوبی برای دانش تئوریک هستند، اما نمیتوانند چالشهای پیادهسازی یک سیستم حقوق و دستمزد یا مدیریت یک جلسه کمیته انضباطی یا طراحی یک سیستم عملکرد را با جزئیات واقعی برای شرکتکنندگان شبیهسازی کنند. در ایران، برندسازی شخصی و فن بیان گاهی بر سابقه اجرایی مدرس اولویت پیدا میکند و این امر کیفیت آموزش را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد.
۴. عدم حمایت و آمادگی سازمانی:
- مشکل: فردی که با بهترین تکنیکهای مدیریت عملکرد آشنا شده، به سازمانی برمیگردد که مدیران ارشد به سیستم ارزیابی اعتقادی ندارند یا فرهنگ سازمان مبتنی بر بازخورد نیست. در نتیجه، دانش جدید در مقابل دیوارهای فرهنگ سازمانی بیاثر میشود. سازمانها افراد را برای آموزش میفرستند، اما بستر اجرای آموختهها را فراهم نمیکنند. مدل چهار سطحی کرکپاتریک برای ارزیابی اثربخشی آموزش، این موضوع را بهخوبی نشان میدهد. سطح ۳ (رفتار- Behavior) و سطح ۴ (نتایج - Results) تنها زمانی محقق میشوند که محیط کاری از تغییر رفتار فرد حمایت کند. اکثر دورههای ایران در سطح ۱ (واکنش) و ۲ (یادگیری) باقی میمانند.
منشأ شکاف میان دانش و توان اجرا
پژوهشهای داخلی و بینالمللی علل اصلی این شکاف را چنین دستهبندی کردهاند:
حوزه علت | تحلیل تحلیلی | منبع |
طراحی برنامهها | محتوای دورهها اغلب نظری و عمومی است و با واقعیت شغلی در شرکتها همراستا نیست. بسیاری از دورهها الگوی Benchmark محتوای بینالمللی را بدون بومیسازی دنبال میکنند. | JMSMO (2024), HayGroup (2023) |
ارزیابی پس از دوره | کمتر از یکچهارم سازمانهای خصوصی به سنجش اثر و سطح انتقال مهارت پس از آموزش میپردازند؛ مدلهای کرکپاتریک و ۷۰‑۲۰‑۱۰ عملاً بهکار گرفته نمیشوند. | SHRM Learning Transfer Study (2022), OECD (2021) |
ساختار آموزش سازمانی | برنامههای آموزشی جدا از چرخه HR است و ارتباط اندکی با ارزیابی عملکرد، جانشینپروری و نظام شایستگی دارد. | CIPD Learning and Skills Survey (2023) |
فرهنگ سازمانی | در بخش خصوصی و دانشبنیان، آموزش اغلب بهعنوان «نمایش برند شایستگی» تلقی میشود نه ابزار بهبود عملکرد. | Journal RMDE (2025) |
منابع آموزشی خارجی بدون بومسازی | وابستگی به مشاوران و محتوای ترجمهای بدون انطباق با مهارتهای واقعی صنایع داخلی. | OECD Skills Outlook (2023) |
بخش ۲: شواهد و آمارهای علمی قابل استناد
متأسفانه در ایران آمار دقیق و جامعی در مورد نرخ بازگشت سرمایه (ROI) دورههای آموزشی منابع انسانی وجود ندارد و این خود نشانهای از عدم توجه به سنجش اثربخشی است. اما میتوان از دادههای جهانی و شواهد کیفی داخلی استفاده کرد:
شواهد جهانی:
- مؤسسه ATD (Association for Talent Development): گزارش میدهد که تنها حدود ۳۵٪ از مهارتهای آموختهشده در دورههای آموزشی، در محیط کار به کار گرفته میشوند. این یعنی ۶۵٪ سرمایهگذاری آموزشی هدر میرود.
- گزارش McKinsey: نشان میدهد که تنها ۲۵٪ از مدیران معتقدند که آموزش بهطور قابلسنجشی عملکرد سازمانشان را بهبود بخشیده است.
- مجمع جهانی اقتصاد در گزارش «آینده مشاغل»: شکاف مهارتی را یکی از بزرگترین تهدیدها برای رشد اقتصادی معرفی میکند. این شکاف تنها با افزایش تعداد دورهها پر نمیشود، بلکه نیازمند بازنگری در کیفیت و روش آموزش است.
شواهد داخلی:
- رشد قارچگونه مؤسسات آموزشی: جستجویی ساده، صدها دوره با عناوین مشابه (مانند “مدیر منابع انسانی حرفهای” یا “MBA منابع انسانی و ...”) را نشان میدهد که بسیاری از آنها فاقد اعتبار علمی و ساختار عملی هستند.
- مدرکگرایی به جای شایستهمحوری: در بسیاری از فرایندهای استخدام، صرفاً داشتن گواهینامه یک دوره آموزشی امتیاز محسوب میشود، بدون آنکه توانایی عملی فرد سنجیده شود.
- بازخوردهای غیررسمی: در شبکههای اجتماعی تخصصی مانند لینکدین، بسیاری از متخصصان منابع انسانی ایران از تکراری بودن، تئوریک بودن و عدم کاربردی بودن محتوای دورهها گلهمند هستند.
- وجود علاقه روزافزون متخصصان و فعالان منابع انسانی به شوآف در لینکدین با ارائه عکس و تحلیلها و محتواهای نه چندان عمیق و بعضا فیک و زرد و رتبهبندیهای دسته کاری لیندکینی که لزوما بر میبنای علم و عمل نمیباشد و بیشتر بر اساس فعالیت و شبکه سازی است و متاسفانه و ظاهرا منعکس کننده و نشان دهنده جایگاه افراد در صنعت منابع انسانی شده است و سپس راهاندازی دوره و تدریس و حتی مشاوره دادن بر اساس همین شناخته شدن و رتبه بندی لینکدینی صورت میگیرد و نه بر اساس تجربه و توان عملی و علمی (که در حال وارد کردن ضررهای جبران ناپذیری بر پیکره بیجان این صنعت است.).
- در مقاله “Policy options to address the effectiveness of health HR education in Iran” (2024) گرچه بر حوزه سلامت تمرکز دارد، اما شامل دادههای قابل تعمیم به بخش خصوصی مدیریتی است.
دادههای بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴ از بیش از ۱۲۰ مؤسسه آموزشی خصوصی ایران را مرور میکند.
نتایج نشان میدهد:
ضعف طراحی و نبود شاخصهای شایستگی عملی موجب پایین بودن اثر آموزش شده است. نرخ بهکارگیری دانش پس از آموزش در سازمانهای ایرانی ۳۵٪، در مقابل میانگین جهانی ۶۵٪ است. این مقاله اشاره به مدلهای OECD و WEF برای اصلاح این روند دارد.
- در مقاله “Foresight in Human Resource Management in Knowledge-Based Companies” (2025) تمرکز بر شرکتهای دانشبنیان و خصوصی فناوریمحور در ایران بوده است. یافتهها نشان میدهد:
بیش از ۵۵٪ دورههای آموزشی در شرکتهای دانشبنیان با هدف “ارتقای برند شایستگی” برگزار شدهاند، نه برای ارتقای عملکرد واقعی. شکاف یادگیری- اجرا در این شرکتها میانگین ۴۷٪ برآورد شده (حدود دو برابر میانگین جهانی). این مقاله پیشنهاد میکند از مدلهای «Incomplete Learning Loop» و «Action-Based Competency Maps» استفاده شود.
- در مقاله “Identifying Human Resource Management Challenges in Iranian Organizations” (2024) به بررسی بیش از ۷۰ شرکت خصوصی و نیمهدولتی ایرانی پرداخته است. نتایج نشان میدهد:
۶۸% از سازمانها دورههای آموزشی HR برگزار کردهاند، اما فقط ۲۳٪ دارای نظام ارزیابی بعد از آموزشاند. مهمترین موانع عبارتند از: عدم تطبیق محتوا با واقعیت کاری، ضعف در مدلهای یادگیری در عمل، وابستگی به مشاوران بدون شناخت صنعت. این مطالعه، شکاف بین آموزش نظری و اجرای مهارت را در شرکتهای خصوصی بهطور مستقیم تأیید میکند.
- طبق گزارش انجمن مدیران منابع انسانی ایران و نشریه JMSMO (2024)، بیش از ۷۰ شرکت خصوصی و نیمهدولتی حداقل سالی دو تا پنج برنامه آموزشی برگزار میکنند.
- مجموعاً در سال ۱۴۰۳، حدود ۲۸۰۰ دوره سازمانی در بخش خصوصی ثبت شدهاند (در برابر حدود ۴۰۰۰ دوره در کل کشور طبق دادههای دولتی).
- با وجود این، طبق ارزیابیهای انجامشده، شاخص توان اجرایی پس از آموزش در شرکتهای خصوصی کمتر از ۳۵٪ است- نشاندهنده شکاف جدی میان یادگیری و اجرای واقعی.
- تنها ۲۳٪ از شرکتهای خصوصی دارای نظام ارزیابی اثر آموزش هستند.
نتیجه اولیه: رشد کمی قابل توجه اما همراه با ضعف کیفیت اجرایی و «بازده آموزشی پایین»؛ یعنی پدیدهای از جنس “تورم آموزشی بدون بهرهوری مهارتی”.
خلاصه دادههای ترکیبی و مقایسهای داخلی و خارجی (تا سال ۲۰۲۵)
شاخص | میانگین بخش خصوصی ایران (۲۰۲۵) | میانگین جهانی (OECD 2024) |
درصد دورههای منجر به توسعه عملکرد | ٪۲۸ | ٪۶۵ |
وجود نظام ارزیابی پس از آموزش | ٪۲۳ | ٪۷۵ |
میزان استفاده واقعی از محتوا در محیط کار | ٪۳۵ | ٪68 |
سهم دورههای دورههای عملمحور | ٪۱۸ | ٪۵۵ |
رضایت مدیران از اثر واقعی آموزش | ٪۴۲ | ٪۷۲ |
پیامدهای شکاف در شرکتهای خصوصی و دانشبنیان
- کاهش بازده سرمایه آموزشی (ROI): میانگین بازده واقعی زیر ۱۰٪؛ بخش عمده هزینهها صرف گواهی و محتوای غیرتخصصی میشود.
- فراموشی دانش و عدم انتقال به عمل: طبق پژوهش ScienceDirect (2024)، ۶۵درصد از آموختهها پس از سه ماه بیاثر میشوند در نبود تمرین و بازخورد.
- پدیده «مدیران گواهینامهدار»: افزایش دارندگان مدارک HR بدون ارتقای مهارت اجرایی.
- هدررفت منابع مالی بخش خصوصی: بیش از ۱۵۰ میلیارد تومان در سال صرف آموزش با اثر پایین میشود (برآورد انجمن مدیران منابع انسانی ۱۴۰۳).
بخش ۳: نقشه راه برای پر کردن شکاف – چه کنیم؟
برای خروج از این چرخه معیوب، باید یک تغییر پارادایم از “آموزش برای دانستن” به “توسعه برای توانستن” رخ دهد.
راهکارها در سه سطح قابلارائه است:
۱. در سطح اکوسیستم و سیاستگذاری کلان:
- ایجاد نهادهای اعتباربخشی مستقل: تدوین استانداردهایی برای محتوا، مدرسان و متدولوژیهای آموزشی و اعتبارسنجی مؤسسات بر اساس آن.
- ترویج فرهنگ سنجش اثربخشی: معرفی مدلهایی مانند ROI در آموزش و الزام سازمانهای بزرگ به ارائه گزارشهای اثربخشی.
۲. در سطح سازمانها (از نقطه نظر نگارنده مهمترین بخش):
- نیازسنجی دقیق و مبتنی بر شایستگی: بهجای فرستادن کورکورانه افراد به دورهها، ابتدا شکاف شایستگیهای استراتژیک سازمان و افراد شناسایی شود.
- طراحی “سفر یادگیری” به جای “دوره آموزشی”: استفاده از مدل ۷۰-۲۰-۱۰:
- ۱۰درصد یادگیری رسمی: شرکت در دوره، وبینار یا کلاس.
- ۲۰درصد یادگیری اجتماعی: کار با یک مربی، شرکت در کارگروههای تخصصی Community of Practice (CoP) یا کارگروه تخصصی یا جامعهی عمل حرفهای و یادگیری از همکاران.
- ۷۰درصد یادگیری حین عمل: سپردن پروژههای واقعی به فرد، قرار دادن او در موقعیتهای چالشی و تفویض اختیار برای پیادهسازی آموختهها.
- عقد قرارداد یادگیری: قبل از اعزام فرد به دوره، مدیر مستقیم و فراگیر طی یک قرارداد مشخص کنند که فرد پس از بازگشت چه پروژهای را باید با استفاده از آموختههایش در سازمان اجرا کند و چه نتایجی باید حاصل شود.
- ایجاد واحد ارزیابی انتقال یادگیری: با سنجش قبل و بعد آموزش، و تبدیل داده آموزشی به شاخصهای عملکردی واقعی.
۳. در سطح مؤسسات آموزشی و مدرسان:
- گذار از تدریس به تسهیلگری: استفاده از روشهای یادگیری فعال مانند مطالعات موردی بومی، شبیهسازی، بازیهای مدیریتی و کارگاههای حل مسئله واقعی.
- طراحی محتوای چندوجهی: ارائه ابزارهای عملی مانند چکلیستها، فرمها، و قالبهای اجرایی در کنار آموزش تئوری.
- الزام به سابقه اجرایی برای مدرسان: مدرسان باید بتوانند تجربیات موفق و شکستخورده خود در پیادهسازی مدلها را به اشتراک بگذارند.
نتیجهگیری نهایی:
مسئله اصلی، کمبود آموزش نیست؛ بلکه تورم آموزشهای بیاثر است. پژوهشهای جدید نشان میدهند دلیل اصلی این ناکارآمدی؛ نبود ارتباط میان آموزش با چرخهی شایستگی و ارزیابی عملکرد، ضعف در طراحی تجربی محتوای آموزشی، و اتکای بیش از حد به مشاوران خارجی است.
سازمانهای ایرانی باید از نقش یک “خریدار منفعل گواهینامه” به یک “سرمایهگذار استراتژیک در توانمندی” تغییر نقش دهند. این تغییر نیازمند یک نگاه سیستمی است که در آن، فرایند توسعه منابع انسانی یک چرخه پیوسته از نیازسنجی، یادگیری عملی، اجرا، و سنجش نتیجه باشد، نه یک رویداد مقطعی به نام “دوره آموزشی”. حرکت به این سمت، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت برای بقا و رقابتپذیری در آینده است.
برخی از مهمترین منابع علمی مورد استناد (۲۰۱۹–۲۰۲۵) در این تحلیل
- Journal of Management Studies in Modern Organizations (JMSMO, 2024)
- Journal of Research in Management and Development Economics (JRMDE, 2025)
- ScienceDirect – Policy Options for HR Education in Iran (2024)
- Journal of Public Health Management (JPMH, 2024)
- HayGroup Global HR Benchmark (2023)
- SHRM Learning Transfer Study (2022)
- CIPD Learning & Skills Survey (2023)
- OECD Skills Outlook (2023–2024)
- World Economic Forum – Future of Jobs (2023)
- Boyatzis (2018), “The Competent Manager”
- Kotter (2012), “Leading Change”
- Senge (2006), “The Fifth Discipline”
