
ورودی متفاوت به مقوله رهبری _ 1
ورودی متفاوت به مقوله رهبری
ضرورت تغییر نگرش به مقوله رهبری و مدیریت، اساس تحول و توسعه است. به علاوه در این تغییر نگرش و بخصوص در ارتباط مستقیم با سطح مدیریتی هر رهبر، ضرورت خودآگاهی و خودشناسی به غایت برجسته می نماید. برای این کار نیز گفتمان های متنوعی هست و ما نیز بناست با یک گفتمان آشنا شویم. اما کدام گفتمان؟ در بخش اول از این سلسله مقاله به مفهوم گفتمان، رویکرد هستی شناسانه و معرفی مختصر گفتمان مورد استفاده خواهیم پرداخت.
ضرورتی جدی برای بازگشت به خویشتن
بعد از مدتها آموختن، مطالعه و تحقیق و تجربه زیسته حرفه ای و نیز آموزش دادن، به یک اصل اساسی رسیدم. به زعم من ریشه بخش عمده ای از مشکلات در مسیر توسعه سازمانی (اگر نگویم ریشه تمام مشکلات) ، انتقال معنا و هدف به مقوله کار، ایجاد دلبستگی سازمانی برای افراد، فرهنگ سازمانی و حتی بسیاری از موارد به ظاهر مهندسی و عملیاتی، در نحوه رهبری مدیران است و هرچه سطح و جایگاه مدیر بالاتر، نقش او در این موارد پررنگ تر.
از سویی دریافته ایم که رهبری، یک موقعیت و جایگاه نیست. نوعی از بودن است که به فرد رهبر بر می گردد. اینجاست که هر چه سطح مدیری که رهبری می کند، بالاتر باشد، ضرورت بازگشت به خویشتن، آگاهی و تسلط بر خود برجسته تر و اساسی تر می گردد.
از سویی، این بازگشت به خویشتن، تفکر و تدقیق، نیاز به استناد به گفتمانی دارد که بتواند چارچوبی برای این سفر به دست دهد.

"گفتمان" چیست؟
گفتمان (Discourse) مجموعهای از باورها، ارزشها، روشها و دانشی است که به ما میگوید دنیا را چگونه ببینیم و دربارهی آن چگونه فکر کنیم. این چارچوبها تعیین میکنند چه چیزی عادی یا طبیعی به نظر برسد و چه چیزی نه. هر چند که بواسطه کاربرد ریشه واژه در زبان فارسی معنی خاصی به ذهن متبادر می شود اما گفتمان صرفا نوعی از صحبت کردن و چارچوبی برای آن نیست.برای مثال گفتمان پزشکی مشخص میکند که چه چیزی «بیماری» محسوب میشود، چه کسی «متخصص» است، و چه رفتاری به عنوان «درمان» شناخته میشود.
زمانی که در تلاش برای فهم مفهوم گفتمان بودم، برایم مرتبا واژه دیگری تداعی می شد که به نظرم می رسید دلالت بر مفهوم مشابهی دارد: "پارادایم". اما تفاوت وجود دارد. اجازه بدهید مختصر تعریفی هم از پارادایم داشته باشیم:
پارادایم (Paradigm): چارچوب یا الگوی کلی فکری و علمی است که یک جامعه علمی یا فرهنگی بر اساس آن، جهانبینی، نظریهها و روشهای تحقیق خود را شکل میدهد. این مفهوم بیشتر از توماس کوهن در فلسفه علم آمده است.
گفتمان (Discourse): زبان، گفتوگوها، شیوههای بیان، و نظامهای معنادار اجتماعی هستند که دانش، قدرت و هویت را شکل میدهند و محدود میکنند. این مفهوم بیشتر از میشل فوکو است.
مقایسه | گفتمان | پارادایم |
تعریف | نظامی از زبان، قدرت، دانش و عمل | الگوی مسلط در اندیشیدن در یک علم |
تمرکز | ساخت واقعیت اجتماعی | فهم و حل مساله علمی |
گستره | فرهنگی، سیاسی، اجتماعی | علمی، دانشگاهی |
چهره های مهم | فوکو، لاکلا، موفه | توماس کوهن |
مثال | گفتمان حقوق بشر | پارادایم مکانیکی نیوتنی |
ممکن است شما با تعاریف متفاوتی نیز مواجه شده باشید. بنده هم همین طور. اما اجازه بدهید فعلا بر این مرزبندی توافق کنیم. به علاوه در مطالعه حول این دو موضوع، به نظرم رسید گویی پارادایم منجر به شکل گیری گفتمان می شود و بر آن مقدم است. اما در واقع رابطه ای فراتر از این میانشان حاکم است:
در نگاه سنتی و فلسفه علم توماس کوهن، بله، پارادایم مقدم است چون چارچوبی کلی است که پیشزمینههای معرفتی و مفهومی را فراهم میکند. بدون پارادایم، یک گفتمان منسجم شکل نمیگیرد.اما از دیدگاه فوکو و نظریهپردازان گفتمان، گفتمانها میتوانند خود زمینههای معرفتی (شامل پارادایمها) را ایجاد و تغییر دهند. گفتمانها قدرت دارند چارچوبهای تفکر را بازتعریف کنند. یعنی گفتمان و پارادایم رابطه متقابل و پیچیدهای دارند، نه صرفاً یکی مقدم بر دیگری.
پارادایم مثل نقشه کلی است که نشان میدهد چهچیزهایی در بازی شناختی و علمی ممکن و پذیرفتنی است.
گفتمان مثل زبان و گفتگوهای جاری است که روی این نقشه حرکت میکند، معنا میسازد و قواعد بازی را در عمل تعیین میکند.
در نتیجه، پارادایم میتواند باعث شکلگیری انواع گفتمانها شود، و در مقابل، گفتمانها میتوانند باعث تثبیت، تغییر یا حتی فروپاشی پارادایمها گردند.
پارادایم (چارچوب کلی) : ساختار کلی تفکر / قواعد، مفروضات بنیادین / تعیین حوزه های قابل بحث |
ایجاد و شکل دادن |
گفتمان (روایت و زبان): گفت و گوها و زبان به کار رفته / معنا سازی در قالب پارادایم / شکل دهنده به دانش قدرت |
تاثیر متقابل و بازخورد |
تغییر، تثبیت یا فروپاشی پارادایم ها و گفتمان ها / گفتمان ها می توانند پارادایم ها را تغییر دهند یا بازتعریف کنند |
انواع نگاه به پدیده ها و نوع رویکرد برای مطالعه آنها
چند واژه مهم دیگر هم جهت آغاز بحث اصلی، نیاز است که برای مخاطب مرور شود.
1. هستیشناسی (Ontology)
- پرسش: «چه چیزهایی واقعاً وجود دارند؟»
- مثال: آیا "روح"، "عدد"، یا "نظام سرمایهداری" واقعاً وجود دارند یا نه؟
- تمرکز بر "بودن" (Being)
- چهرهها: ارسطو، هایدگر، کواین، گریوبر (در AI)
2. معرفتشناسی (Epistemology)
- پرسش: «ما از کجا میدانیم چیزی واقعیست؟ معیار صدق چیست؟»
- مثال: آیا میتوانیم مطمئن باشیم جهان بیرونی وجود دارد؟ یا فقط تجربهی ذهنی ماست؟
- تمرکز بر "دانستن" (Knowing)
- چهرهها: دکارت، هیوم، کانت، کارل پوپر
3. پدیدارشناسی (Phenomenology)
- پرسش: «اشیا چطور در ذهن و آگاهی ما پدیدار میشوند؟»
- مثال: وقتی یک درخت میبینم، دقیقاً چه چیزی در ذهن من رخ میدهد؟
- تمرکز بر "تجربهی زیستهی آگاهانه"
- چهرهها: هوسرل، هایدگر، مرلو-پونتی
پدیدارشناسی سعی نمیکند بگوید واقعیت چیست، بلکه میخواهد توصیف کند که ما چگونه آن را تجربه میکنیم.
4. روششناسی (Methodology)
- پرسش: «چگونه باید دربارهی یک پدیده تحقیق کنیم؟ با چه ابزارهایی؟»
- مثال: برای شناخت فقر در جامعه، آیا باید پرسشنامه بدهیم یا با مردم گفتوگو کنیم؟
- تمرکز بر ابزارهای کشف و شناخت
- قابل استفاده در علوم طبیعی، انسانی، اجتماعی
5. نگرش برساختگرایانه (Social Constructivism)
- پرسش: «آیا آنچه "واقعیت" میدانیم، حاصل ساختارهای اجتماعی و زبان نیست؟»
- مثال: مفاهیمی مثل "جنسیت"، "موفقیت"، "قانون" چطور در جامعه شکل گرفتهاند؟
- تمرکز بر اینکه واقعیت چگونه ساخته میشود، نه فقط اینکه چه هست
- چهرهها: فوکو، برگر و لاکمن، گافمن
نوع نگرش | پرسش محوری | نسبت با انتولوژی |
---|---|---|
انتولوژیک (هستیشناسانه) | چه چیزهایی واقعاً وجود دارند؟ | تمرکز بر هستی و موجودات |
اپیستمولوژیک (معرفتشناسانه) | ما از کجا میفهمیم چه چیزی وجود دارد؟ | تمرکز بر دانستن، نه بودن |
پدیدارشناختی (فنومنولوژیک) | چیزها چگونه در تجربهی آگاهانه ما پدیدار میشوند؟ | تمرکز بر تجربهی ذهنی و آگاهی |
روششناختی (Methodological) | چگونه دربارهی یک پدیده تحقیق کنیم؟ | تمرکز بر ابزار و مراحل شناخت |
هستیشناسی اجتماعی / برساختگرایانه | چیزها چگونه در بستر اجتماعی شکل میگیرند و واقعیت پیدا میکنند؟ | واقعیت را محصول گفتمان و توافق اجتماعی میداند |
انتولوژی یا هستی شناسانه، نوع نگرش ما برای بازگشت به خویشتن در ادامه
انتولوژی یعنی پاسخ دادن به این پرسش اساسی: «چه چیزی واقعاً وجود دارد؟»
به زبان ساده، انتولوژی شاخهای از فلسفه است که دربارهی چیستیِ وجود و انواع موجودات فکر میکند. اینکه چه چیزهایی واقعاً "هستند" و در جهان وجود دارند – و چه چیزهایی فقط ساختهی ذهن یا زبان یا جامعهاند. نگاه به چیزها (پدیده ها) آن گونه که هستند.
یکی از شناخته شده ترین موارد از نگاه هستی شناسانه، حوزه تفکر و کارهای مارتین هایدگر فیلسوف برجسته معاصر است. از دید او سؤال اساسی فلسفه این است: چرا به جای هیچ، چیزی هست؟ هایدگر میگوید انتولوژی نه فقط دربارهی اشیای موجود، بلکه دربارهی معنای هستی (Being) یا بودِش است – چیزی که در زندگی روزمره معمولاً از آن غفلت میکنیم. هایدگر میگوید: ما مدام دربارهی چیزهایی که «هستند» حرف میزنیم (مثلاً: درخت هست، انسان هست، ماشین هست)، اما هیچوقت از خودِ هستی نمیپرسیم. مثل اینکه همه دربارهی نور حرف بزنند، اما هیچکس نپرسد خودِ "روشنایی" چیست!
پس به طور خلاصه انتولوژی یعنی بررسی "هستی" و "موجودات" بهصورت بنیادی:
چه چیزهایی وجود دارند؟ به چه معنا؟ و چرا؟
و زمانی که می گوییم پدیده ای را به لحاظ انتولوژیک بررسی می کنیم، یعنی نگاه میکنیم به آنچه واقعا در مورد آن پدیده هست و همانگونه که هست. جدول خلاصه زیر را هم مرور کنید:
واژه | تمرکز بر |
---|---|
هستیشناسی (Ontology) | چیزها آن گونه که هستند |
معرفتشناسی (Epistemology) | دانستن دربارهی آن چیزها |
پدیدارشناسی (Phenomenology) | تجربهی آن چیزها |
روششناسی (Methodology) | پژوهش دربارهی آن چیزها |
برساختگرایی (Constructivism) | ساختهشدن آن چیزها در جامعه |
به موضوع اصلی برگردم. مدتی است در حال آموختن و مطالعه حول یک گفتمان فوق العاده هوشمندانه و دقیق که اساسی فلسفی و همین طور عملی هم دارد هستم. این گفتمان توسط طرح کننده اش جناب آقای اشکان تشویر، گفتمان متاکانتنت ( Metacontent Discourse ) خوانده است.
متاکانتنت (Metacontent) چیست؟
برای پاسخ به این سوال، از مقاله ای به قلم آقای تشویر بهره می جویم. در مقدمه این مقاله اشاره می شود که content هر آن چیزی است که وجود دارد، چه این موجودیت فیزیکی باشد چه متافیزیکی، معنایی و مفهومی مثل عرف،فرهنگ،قوانین و خلاصه هر آنچه هست.
ما زمانی که می خواهیم تفکر کنیم، گفتگو کنیم یا هر عملی، به این کانتنت ها می پردازیم و با آنها سر و کار خواهیم داشت.اما موضوع این است که ما دسترسی مستقیم و بی واسطه به آنچه هست و واقعیت هست نداریم. جمله معروفی است که احتمالا شنیده یا خوانده اید:
.Your truth is not THE truth
هر کدام از ما برداشتهای خودمان را داریم و آنچه در معرض آن قرار می گیریم نیز از فیلترهایی عبور میکند که در هر کدام از ما مختص خودمان است و پس از عبر از این فیاترها، فهمی از واقعیت حاصل می کنیم که به احتمال بسیار زیاد دچار کژفهمی است. بسیاری از فیلترهای ما حتی به انتخاب خودمان در سیستم فهم حاصل کردنمان قرار نگرفته است. تربیت، فرهنگ، عرف، و ..... به نوعی در ما install شده اند. بنابراین تصمیم، رفتار و عمل ما نیز مبتنی بر واقعیت نیست و نتایجی هم که حاصل می شود در بسیاری از مواقع مطلوب ما نیستند. این مجموع فیلترها یک لنز برای دریافت واقعیت در ما شکل داده اند که به آن در این گفتمان متاکنتنت می گوییم.
پس فیلترهای متعددی بر برداشت ما از یک کانتنت واحد تاثیر می گذارد و آنچه ما را به عمل وا می دارد ناشی از متاکانتنت های خود ماست. پس ضروری است آگاهانه برای تدقیق در این متاکانتنت های خود دقت و توجه کنیم، اگر بناست زندگی را به حداکثر معنی خود زیست کنیم.
این گفتمان با نگرش انتولوژیک به مقوله مورد نظر ما پرداخته است و من بنا دارم ضمن ارائه و معرفی منابع آن به شما و ضمن کاربست آن در تکمیل دوره های سفر رهبری، برداشت خود و چند نفر از همدرسانم را با شما به اشتراک بگذارم. امیدوارم آنچه در ادامه این معرفی می آید، دریچه ای باشد برای آشنایی شما عزیزان علاقمند برای ورود به دنیای گفتمان متاکانتنت.