
رهبری اصیل یا شهوت موقعیت و قدرت؟
چگونه یک کوچ حرفهای میتواند مسیر موفقیت شما را هموار کرده و بهرهوری کسبوکارتان را متحول کند؟
نگاهی متفاوت به مسیر موفقیت در کتاب "چگونه در ۵ روز به ثروت ایلان ماسک برسیم". این کتاب با رویکردی نوآورانه، اصول و استراتژیهای کلیدی را که ایلان ماسک در مسیر موفقیت خود به کار گرفته، تحلیل و بررسی میکند. نویسنده با بهرهگیری از مطالعات موردی و تحلیلهای عمیق، پنج گام اساسی را برای دستیابی به موفقیت مالی شناسایی کرده و آنها را در قالبی کاربردی و قابل اجرا ارائه میدهد. این اثر ارزشمند به خوانندگان میآموزد چگونه با بهرهگیری از اصول کارآفرینی، نوآوری و مدیریت سرمایه، مسیر خود را به سمت موفقیت مالی هموار سازند. کتاب حاضر با زبانی روان و کاربردی، برای تمامی علاقهمندان به حوزه کارآفرینی و موفقیت مالی، راهنمایی ارزشمند به شمار میرود.
بر اساس نقل قولی از یک استاد
مدتهاست که بواسطه آموخته ها، مطالعات وتجارب زیسته ام به تعریفی از رهبری رسیده ام که آن راپایه طراحی و تالیف تمام فعالیتهایمان در روما قرار داده ایم. از سویی هم عمیقا و قویا معتقدیم فهم درست صورت مساله، نیمیاز مسیر راهکار هر مساله است و فهم چرایی وتعاریف در این راستا هستند.
در این چارچوب دوگانه رهبری ومدیریت، یک دوگانه واقعی واصیل نیست، بلکه به زعم ما ابزاری است برای انتقال مفاهیم و در پایان اولین روز آموزش از گام نخست سفر تعالی رهبری، برای مخاطبینمان قویا تاکید میکنیم روی سخن ما با مدیرانی است که میخواهند رهبری کنند. و هرچه سطحمسوولیتشان بالاتر، سخن ما باآنان بیشترو عمیق تر. رهبری یک جایگاه و موقعیت نیست، بلکه نوعی نگرش و ذهنیت است. یک فلسفه و نوعی ازبودن است که فقط هممختص مدیران نیست، اما بواسطه ماموریتمان، توسعه و انسان در سازمان، روی سخن ما با مدیران است.عمیقا باور دارم امروز و در اوج مواجهه با عدم قطعیت های متعدد و روزافزون، ناپایداری های غیرقابل پیش بینی، مدیران و رهبران چاره ای جز تغییز دهنیت و نگرش خود به رهبری، تکیه بر خرد جمعی و بازنگری در نظام های حکمرانی فردمحور و مرکزگرا، و تغییر سبک ندارند.

یکی از افرادی که در دوران کسب دانش مدیریت، افتخار شاگردی اش را داشته ام و البته متاسفانه در ان زمان، سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴، تنها درس مذاکره را در محضرش گرفتم، و پس از ان علیرغم شوق و پیگیری، افتخار دیدارش نصیبمنشد، محمدرضا شعبانعلی نازنین است. کسیکه به زعم من واژه "معلم" که خود را بدان میخواند، کاملا شایسته اش است.
هر سال از طریق متمم و پادکست، به علاقمندانش هدیه می دهد وامسال نیز با نکاتی برای مدیران که گوش کردنشرا توصیه میکنم، در اپیزود دهم در خصوص این دوگانه سخن می گوید. زمانی کهگوش می کردم پر ازشور و شوق شدم که تعریفی که داریم به دیدگاه طرح شده او کاملا منطبقمینماید. عموما عادتش این است کهمستند به کتب و متون اصیل هر حوزه سخن بگوید، اما این بار دقایقی برداشت و نظر خودش را هم ارایه می دهد:
"فکر میکنم ما در کشورمان یکعامل زمینه ای هم داریم که کانسپت رهبری را جذاب تر می کند. ان هم اینکه رهبری را بیشتر شبیه به رهبر قبیله می بینیم، هر حکمی داد درست است، جلو می رود و همه دنبالش می روند،در فرهنگ و جامعه ما و در کلماتمان، رهبر در نقش خدمتگزار یا زمینه ساز یا کسی که راه بهتر را نمی داند بلکه منتظر میماند تاجمع بهاو نشان بدهند، نبوده است...از این دیدگاه، برای رهبر رابطه افقی اعضا مهم نیست بلکه رابطه عمودی خودش با افراد برایش جذاب است. اما مدیران مراقب باشند، هر بار که اصطلاح رهبری سازمان را بکار می برند، حتما یادآوری هم بکنند که اگر بناست بکاربردنش باعث شود روابط افقی ضعیف تر شود و بناست نقش خودشان پررنگ تر شود و ارتباط عمودی تاثیرگذارتر، احتمال بروز عواقب آسیب زننده در آینده بسیار زیاد خواهد بود. رهبری در سازمان، باید شما را پایین تر بیاورد.اگر فکر میکنید مثل کاپیتان کشتی می شوید و به همه دستور می دهید، جهت اعلام میکنید و همه باید در آن جهت بروند، و مثل قانون کشتی و دریا که ناخدا، خدای کشتی محسوب می شود، شما هم فکر می کنید خدای سازمان هستید و همه چشمها و گوشها باید به شما باشد، شما بیشتر درگیر شهوت موقعیت و قدرت هستید تا افزایش اثربخشی و عملکرد سازمان." این رهبری نیست.
به نقل از مینتزبرگ می گوید:
"امروزه اکثر اعضای سازمان متخصص اند(همان کهپیتر دراکر هفتاد سال پیش به عنوان knowledge workers گفت). تعریف جدیدی از مدیریت می دهد: مدیر کسی است که فضا و شرایطی ایجاد می کند که هر کس بتواند بهتر بداند، بفهمد، انتخاب کند، اقدام کند و در نهایت بهترین نسخه خودش را عرضه کند. بهتر را خودِ فرد مشخص میکند ومدیر تنها بستر ایجاد می کند."

البته در واقعیت رهبری و مدیریت دوگانه نیستند، در تعارض با یکدیگر هم نیستند و اگر ما در برنامه های آموزشی مان، در مقالاتمان، در رویدادهایمان به این دو به مثابه یک دوگانه متعارض می پردازیم صرفا برای انتقال مفاهیم است. در واقع رهبری مهارتی است آموختنی که حتی به صورت فردی و در زندگی روزمره نیز کاربرد دارد. در سازمان نیز یکی از اساسی ترین مهارتهایی که مدیر باید فراگیرد رهبری است که صرفا هم مبتنی بر بسته ای از مهارتهای انسانی (نرم) نیست، بلکه ویژگیهایی شخصیتی نیز برای رخداد یک رهبری اصیل نیاز است و هر چه رهبران در سطح بالاتری مشغول باشند، نیاز بیشتری به درون نگری و خودشناسی و خودآگاهی خواهند داشت.
به شخصه و در سالهای گذشته، مطالعه مبسوطی بر این حوزه انجام داده ام، آموزشهای بسیاری ارائه داده ام، در هر کلاس و کارگاهی که دستم می رسید شرکت کردم و امروز به عنوان عضو کوچک و دغدغه مندی از جامعه کسب و کار ایران، با جرات می گویم بدون هیچ تردیدی، نیازی اساسی و ضروری و حتی حیاتی برای تغییر نگرش مدیریتی علی الخصوص در جامعه خصوصی کسب و کار ایران وجود دارد. جامعه ای که علی القاعده اگر هم دغدغه ایران نداشته باشند، منطقا و قاعدتا دغدغه رشد و توسعه کسب و کار خود را دارند.
از همین رو با مطالعه بیش از بیست و چند کتاب، یک فصل پادکست مشتمل بر 15 اپیزود تدارک دیدیم، در رویدادهایی مختلف و متفاوت و از ابعاد متفاوت به حوزه های مختلف رهبری و مدیریت پرداخته ایم و دوره های عمیق و غنی ای برای رهبری و مدیریت طراحی و ارائه کرده ایم.
امید دارم و داریم که در کنار هم خود را برای زمینه سازی جهت تحویل آینده ای ولو اندکی روشن تر به نسل بعدی و فرزندانمان آماده سازیم.کسانی که به زعم ما به آنها مدیونیم. خوش بین نیستم اما امیدوارم.